۱۳۹۷ آذر ۱۷, شنبه
۱۳۹۷ آذر ۳, شنبه
تجاوز جنسی به محارم در ایران / محسن مالجو

بازتولید فساد و خودکامگی در ایران معاصر / خسرو صادقی بروجنی
کدام عوامل تاریخی، ساختاری و سیاسی منجر به تعمیق توسعهنیافتگی
در ایران شده و در هر دورهی زمانی کدام دسته از عوامل نقش مهمتری ایفا کردهاند؟
احمد سیف، در تازهترین کتاب خود با عنوان «نگاهی با دوربین به اقتصاد ایران» تلاش
کرده به این پرسشها پاسخ دهد. در نوشتهی حاضر تلاش شده که با مرور مباحث این
کتاب ویژگیهای تعیینکنندهی نظامهای اقتصادی معاصر در ایران را که به بازتولید
فساد و خودکامگی در ایران معاصر منتهی شدهاند برشماریم.
***
۱۳۹۷ آبان ۱۷, پنجشنبه
۱۳۹۷ آبان ۳, پنجشنبه
قتل کاشقچی، نمایش مضحک یک قتل سیاسی بر صحنهی وارونه جهان
نوشته: مهران زنگنه
کاشقجی: در یک خانوادهی آریستوکرات متولد شده است که رابطهی
تنگاتنگ با خاندان آلسعود داشته است. پدربزرگش پزشک مخصوص شاه عربستان «بنیانگذار»
دولت نئوکلونیال عربستان بوده و عمویش دلال عمدهی اسلحه و از سازماندهندگان ایران-کنترا.
دیگر افراد فامیلش، مثل الفاید و غیره نیز در همین سطوحند. خود او با اسامة بن
لادن به مدرسه میرفته است، به او میتوان به عنوان یکی از همرزمان اولیهی بن
لادن در جنگ مجاهدین در افغانستان نگریست که توسط سازمان سیا در چارچوب استراتژی
«دام خرس» بر علیه روسیه سازمان یافته بود.
(در عکس کاشقجی در میان مجاهدین دیده میشود.)[1] او به عنوان
مشاور با ترکیالفیصل وزیر سابق اطلاعات عربستان سعودی[2] همکاری میکرده است. حتی
گفته میشود به احتمال زیاد در زمان ترکیالفیصل برای این وزارتخانه کار اطلاعاتی نموده است.[3]
در جوانی به اخوان المسلمین پیوسته است که در دوران جنگ سرد غرب
و دولت نئوکلونیال عربستان استفادهی ابزارگرایانه از آن بر علیه بلوک شرق و «ناسیونالیسم
عرب» به خصوص در مصر، سوریه و جنبش فلسطین میکردهاند و امروز البته با توجه به
فروپاشی بلوک شرق و «اضمحلال» نسبی ناسیونالیسم عرب از نقطه نظر غرب دیگر فعلا نیازی
بدان نیست.
اما با این سابقهی درخشان در همکاری با رژیم عربستان و پیشبرد
استراتژی آمریکا در منطقه چرا باید کاشقجی
کشته شود؟
محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، قاتل: میتوان گفت در داخل رژیم
نئوکلونیال عربستان تا پیش از ظهور این فرد و تعیین او به عنوان ولیعهد، علیرغم
وجود سلسله مراتب، خاندان آل سعود در کل حاکم بوده است. «همرائی» در کل این
خاندان مانع ظهور شکاف در میان حکام و بنابراین به عنوان مکانیسمی برای تداوم رژیم
عمل میکرده است. بر بستر فساد حاکم بر این خاندان وجه غالب در شیوهی تولید «همرائی»
خرید «مخالفین» و تولید مراکز صوری قدرت و توزیع آنان بین خیل پرنسها بوده است.
انتخاب محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد، به «سیستم» حاکمیت
خاندان که بر اساس آن میبایست محمد بن نائف (ولیعهد سابق) به پادشاهی عربستان
برسد، «پایان» داد یا بهتر است گفته شود، قرار بوده است پایان دهد. در شرایط فعلی
در عربستان دیگر نمیتوان به طور قطعی از حاکمیت آل سعود حرف زد، بلکه میباید از
حاکمیت آل سلمان و یا حداقل از دوران گذار از یکی به دیگری حرف زد که با این اتفاق
دچار اختلال شده است. این تغییر (گفته میشود) به همت ترامپ و کوشنر صورت گرفته
است[4] که احتمالا، برای تحقق عملی «معاملهی قرن» و پایان دادن به مسئلهی فلسطین
بر اساس طرح رژیم آپارتاید اسرائیل چنین تغییری را ضروری دیدهاند، ضرورتی که شاید
بتوان آن را بر بستر مخالفت تودههای عرب و بخشی از حکام عرب حاکم بر منطقه، ترکیهی
اردغان و بالاخره حکومت ایران با طرح و پیشبینی اتحادهای جدید در سطح منطقه در صورت
اجرای آن توضیح داد.
گفته میشود کوشنر در سرکوب اعضای خاندان آل سعود با دادن
اطلاعات به محمد بن سلمان با او همکاری میکرده است و حتی در طراحی دستگیری و سرکیسه
کردن شاهزادگان عربستان در گذشته نیز نقشی داشته است.[5]
در واقع «رفرمی» که با «اجازه» رانندگی زنان، سینما و اجازهی
تماشای مسابقات ورزشی توسط زنان در سطح اجتماعی به عنوان آزادی با حمایت و کمک تبلیغاتی
رسانههای غربی به خورد جهان داده شد، در وجه سیاسی چیزی نبود و نیست جز تغییر در
تناسب قوا در سطح حاکمیت در عربستان و تبدیل آن به حکومت مطلقهی فردی. لوئی
چهارده به شکل بدل مسخرهای، محمد بن سلمان، سر از گور برآورده است و دوباره،
البته این بار به عربی، میگوید: قانون منم. (در این جمله چکیدهی رفرم سیاسی در
عربستان را میتوان دید.) مسخره بودن چنین گفتهای همچون عنوان شاه شاهان در رژیم
کودتا و نئوکلونیال پهلوی در یک رژیم نئوکلونیال مثل عربستان که ترامپ و جارد
کوشنر علنی اعلام کردهاند: «مردشان را به قدرت رساندند»[6] و به بیان دیگر ولیعهد
را تعیین کردهاند نیاز به توضیح ندارد. از آن مضحکتر نسبت دادن لفظ اصلاحات به این
روند در نشریاتی است که اینک مقتول را بدل به سمبل ژورنالیسم انتقادی کردهاند.
شکاف در هیئت حاکمه (خاندان آل سعود) با این دستگیریها، شکنجه
و قتل برخی (ظاهرا در «تصادفات») به اوج خود رسید. شکافی که نمیتوان آن را به
سادگی مرمت کرد. بر بستر این شکاف بی سابقه در هیئت حاکمه مسئله قتل و یا ربودن و
بازگرداندن کاشقجی به عربستان معنا پیدا میکند. ابتدا به ساکن با ابوخالد،
پروفسور عرب منجمله متخصص عربستان، میتوان گفت که کاشقجی فقط در این شکاف سمت غلط
را انتخاب کرده است.[7]
کاشقجی (مبلغ رژیم سعودی به هیئت روزنامه نگار) که پس از مرگش
توسط برخی از رسانههای غربی، به همان سیاق که سان سوچی سمبل صلح و حقوق بشر در
برمه شد، بدل به سمبل روزنامهنگاری انتقادی شد[8]، هیچگاه مخالفتی با رژیم
عربستان در کل نداشته است و به عنوان مشاور با خاندان آل سعود همکاری میکرده است.
خود او هیچگاه خود را جزئی از اپوزیسیون عربستان ندانسته است و اصرار داشته است
بگوید به اپوزیسیون تعلق ندارد.[9]
کل مواضع «ناسازگار» کاشقجی در مقایسه با مواضع محمد بن سلمان،
اگر اصولا بتوان آنان را ناسازگار تلقی کرد، عبارتند از: نیازی به «زندانی» کردن
رهبران عرب (مثل بن طلال و صدر حریری که به گفتهی خود کاشقجی حامی رژیم نیز
هستند) نبوده است یا او از امکان ادغام جنبش مردمی خواهان دموکراسی (در بهار عرب)،
و اسلام سیاسی (منجمله اخوانالمسلمین) در سیستم و جلب آنان به عنوان حامی بن
سلمان گفته است.[10] طبعا موضع او در مورد فلسطین که تا پیش از ولیعهدی محمد بن
سلمان و پیوستن عربستان به معامله قرن یعنی پذیرفتن خواست اسرائیل با موضع رسمی این
کشور تفاوت جدیای نداشت اهمیت ویژهای دارد.
بدین ترتیب کاشقجی، که در زمان حیاتش مبلغ اسلام سیاسی (از ایدههای
سلفی گرفته تا جریان راست اخوانالمسلمین به سبک قطر، ترکیه) بوده است، در چارچوب
تحکیم استبداد اسلامی-سلفی-فردی قربانی شد. «نیرنگ عقل» (هگل) گویا میخواهد معنائی
به مرگش ببخشد که مقتول از آن اجتناب میکرده است. صرفنظر از تاثیری که مرگ قاشقجی
در افکار عمومی (به خصوص در عربستان) میتواند به جا نهد، این قتل میتواند، اگر
منجر به کنار گذاشتن قاتل بشود، معاملهی قرن اسرائیل را به خطر بیافکند، و از طریق
پیوند خوردن آن با انتخابات میان دورهای در آمریکا و در نتیجه تاثیر آن بر تناسب
قوا در آمریکا نتایج فراملی داشته باشد.
کاشقجی، در مرگش احتمالا آغاز پایان محمد بن سلمان را بشارت میدهد،
اگر جانشینی برای او پیدا بشود که با امریکا هماهنگی بدون قید شرط داشته باشد و یا
راه را برای بازگشت آل سعود چون گذشته باز کند. برادر کوچکتر او خالد گویا برای ایفای
نقش در این نمایش مسخره کاندید شده و خاندان آل سعود ظاهرا میخواهد به رویای حاکم
فردی محمد بن سلمان پایان دهد.[11]
ترامپ: در واقع این انتخابات میان دورهای در آمریکا است که باعث
شد قتل کاشقجی ابعادی بینالمللی بیابد، در غیر این صورت مسئله حداکثر در سطح
منطقه میماند. برای حزب دموکرات مرگ قاشقجی، نه قتل یک انسان، بلکه جلب آراء
مردم معنا میدهد. دستگاههای تبلیغاتی این حزب و مخالفان ترامپ به کار افتادهاند
و امر روزمره (قتل سیاسی) در عربستان را بواسطهی ربط ترامپ-کوشنر (و بنابراین حزب
جمهوریخواه) با محمد بن سلمان بدل به امری ویژه کردهاند و موضوع کارزار انتخاباتی.
در ابتدا روزنامه نگاران و تحلیلگران جبههی ترامپ به میدان آمدند تا نشان دهند
که تا سوابق کاشقجی چیستند و به نوعی، به طور ضمنی، قتل را «مشروع» جلوه دهند. به
کاشقجی نسبت ضد یهود و غیره داده شد.[12] اما تناسب قوای شکننده ترامپ و حزب جمهوریخواه
را وادار کرد برای عقب نیافتادن از قافله به همسرایان بپیوندند و محمد بن سلمان را
به زیر سئوال ببرند.
ترامپ (شخصیت دیگر مضحک در این نمایش) که گویا زبان دیپلماسی
(زبان رایج در نمایشهای وارونه) را هنوز یاد نگرفته است، گفته است که از قرار چند
صد میلیاردی به خاطر این اتفاق نمیگذرد، البته احتمالا به او گفتهاند، به رسم رایج
در نمایش وارونه بگوید، و او گفته است نه
به خاطر سود شرکتها و صنایع اسلحه سازی بلکه به خاطر کارگران و کارمندانی که از
قبل کار در صنعت آدمکشی نان میخورند، از این قرارداد نمیگذرد و آن را به خطر نمیاندازد.
اما منوخین (وزیر مالیه) که گفته بود ممکن است به «داووس صحرا» نرود، گویا وزیر
نتان یاهو است و نه ترامپ، پس از ملاقات با نتان یاهو اعلام کرد در این جلسات شرکت
میکند.
آیا محمد بن سلمان رفتنی است؟ مارتین ایندیک (سفیر سابق آمریکا
در اسرائیل) در واقع نارضایتی بخشی از رژیم آمریکا را در مورد او دقیق صورتبندی
کرده است: «مسئله این است که تحت محمد بن سلمان، عربستان سعودی بدل به یک شریک غیر
قابل اتکا شده است که به نظر میرسد هر حرکتش بیشتر به ایران کمک میکند تا مانعی
برای آن باشد. [مثل] دخالت در یمن ...»،[13] به گفتهی او مثالهای محاصرهی
اقتصادی قطر، دستگیری حریری، دستگیری اعضای خاندان سلطنتی و .... را میتوان
افزود. با این کارنامه و شکستهای پیاپی عربستان در مقابله با ایران، فقط یک امر
مانع از تغیرات ناگهانی در عربستان است: تحریمهای ایران و نقش عربستان و اوپک در
این تحریمها.
به سئوال فوق، اگر ایران مسئلهی مرکزی آمریکا در منطقه نبود، میشد
با قطعیت پاسخ داد و گفت محمد بن سلمان رفتنی است. اما در شرایطی که چند هفتهی دیگر
تحریمهای ایران شروع میشوند، و استحکام جبههی ضد ایرانی را نمیتوان به خطر
افکند، قاتل، محمد بن سلمان، شاید به بقایش ادامه بدهد. در این حالت او مدیون وجود
دشمن خویش است.
عناصر مسخرهی دیگر این نمایش: اردوغان که خود دست کمی از محمد
بن سلمان ندارد قرار است در این نمایش نقش «روشنگر » را ایفا کند و از آن خندهدارتر: قاتل، محمد بن سلمان، که گفته میشود لحظاتی قبل از قتل با مقتول
تلفنی صحبت کرده است[14]، توسط پدرش به رئیس هیئتی منصوب شده است که قرار است
قاتلان را به جزای اعمال برساند.
این نمایش مسخره هنوز ادامه دارد و معلوم نیست به کجا ختم میشود.
مشخص است اما که «روح» کاشقجی در مرکز کابوس هر شب خاندان آل سلمان قرار دارد.
چرخش آن بر فراز کاخهای عربستان احتمالا فقط اما تا زمانی ادامه پیدا خواهد کرد،
که بین دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا بر سر محمد بن سلمان توافق صورت بگیرد و
انتخابات در آمریکا چگونه پایان یابد.
این نمایش مسخره اما یکبار دیگر به عنصر تراژیک زمانه اشاره
دارد: «یک برابر یک نیست» (گلسرخی). امروزه در جهان انسان باید «مزدور» باشد تا
اعتراض به قتلش جهانگیر شود و نه کودک یمنی.
________________________________________
[1] منبع عکس:
[2] ترکی الفیصل بواسطهی اعلام
مرگ مسعود رجوی در یکی از جلسات مجاهدین و خبر تائید نشدهی ازدواج مریم رجوی با
او، و به اعتبار نقش او در استراتژی نئوکلونیال «تغییر رژیم» آمریکا در ایران
منجمله از طریق این سازمان نیز بین ایرانیان مشهور است.
ریچارد اسپنسر (نویسندهی تایمز) حتی فراتر میرود، و از امکان
دخالت اسرائیل در قتل کاشقجی حرف میزند.
[6] به نقل از:
[8] برای اطلاع از سوابق روزنامهنگارانهی کاشقجی به ویدئوی زیر و
به گفتار اسد ابوخالد توجه شود: در این گفتار ابوخالد به نقش کاشقجی در دستگاه تبلیغاتی
عربستان، همکاری او با پرنسهای مختلف و نشریات آنان و بدل شدن به مرجع رسانههای
اصلی طرفدار غرب در مورد عربستان اشاره دارد.
[9] در آخرین مصاحبههایش نیز
حرفش همین بوده است:
[10]
بر گرفته از ویديو زیر که جزء آخرین مصاحبههای کاشقجی است و گفته میشود
علت باواسطهی قتل است:
یا
یا نگاه شود به ویدئو زیر:
۱۳۹۷ مهر ۲۰, جمعه
۱۳۹۷ مهر ۱۴, شنبه
۱۳۹۷ مهر ۸, یکشنبه
چگونه ویکیپدیا فاکتها را جعل میکند
«دائرۃالمعارف جامع ویکیپدیا» نه
تنها زیر سؤال رفته، بلکه حتا متهم به جعل واقعیت است و آنهم در یک بخش بسیار مهم
سیاسی یعنی در مناقشه بین اسرائیل و مردم فلسطین. البته از مدتها پیش مشخص شده
بود که «وزارت امور استراتژیک» اسرائیل یک «ارتش» خوب مجهز را (به قول خودشان «جمعی
از مبارزان») مسؤول رسیدگی به ویکیپدیا کرده بود تا هر نوع انتقاد به سیاست اسرائیل
را در گذشته و حال پاک کند و آن را با محتوای مثبت و به سود اسرائیل جایگزین نماید.
همینطور معلوم بود که اسرائیل در آلمان یاوران گوش به فرمان خوبی دارد که از آنجا
در خدمت این دستگاه تحمیق کننده قرار دارند.
۱۳۹۷ شهریور ۳۱, شنبه
۱۳۹۷ شهریور ۲۴, شنبه
واقعیتهای روی زمین / دیوید هاروی / ترجمهی حسین رحمتی

وقتی میگویم در سالهای اخیر، ثروت از
غرب بهسوی شرق حرکت کرده است شرق موردنظرم متشکل از چین است که هماکنون (اگر
اروپا را بهمنزلهی یک اقتصاد درنظر نگیریم) دومین اقتصاد بزرگ جهان است و بهدنبالش
ژاپن در جایگاه سوم قرار دارد. با اضافهکردن کرهی جنوبی، تایوان و (با کمی اغماض
جغرافیایی) سنگاپور به این مجموعه شما بلوک قدرتی را در اقتصاد جهانی دارید (زمانی
به الگوی «غازهای درحالپرواز» توسعهی سرمایهدارانه معروف بود) که هماکنون یکسوم
از کل تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص داده است (در قیاس با امریکای
شمالی که اکنون فقط یک چهارم را در اختیار دارد). اگر به وضعیت جهان مثلاً در 1960
نگاه کنیم، آنگاه ظهور حیرتانگیز آسیای شرقی در قامت یکی از کانونهای انباشت
جهانی سرمایه کاملاً آشکار خواهد شد.
چینیها و ژاپنیها اکنون صاحب بخشهای
بزرگی از بدهی روزافزون حکومت ایالاتمتحد هستند. میبینیم که اقتصادهای ملی در
منطقهی آسیای شرقی هر یک بهنوبت درصدد یافتن ترفندی فضایی[1] برای مقادیر عظیم
مازاد سرمایهای هستند که درون مرزهایشان در حال انباشتهشدن است. ژاپن صدور
سرمایه را در اواخر دههی 1960 آغاز کرد، کرهی جنوبی در اواخر دههی 1970، تایوان
در اوایل دههی 1980. مقدار زیادی از آن سرمایهگذاری روانهی اروپا و امریکای
شمالی شد.اکنون نوبت چین است...
یادداشتهای یک اقتصاددان دربارهی ایران / ژوزف رابینو /ترجمهی احمد سیف

متن حاضر در سال 1901 در نشریهی انجمن
آمارگران سلطنتی منتشر شد و ترجمهی فارسی آن برای نخستین بار منتشر میشود. دادههای
ارایهشده در آن عمدتاً برگرفته از کتاب پروفسور کاوالیره لورینی، استاد دانشگاه
پادوا، بوده است که دولت ایتالیا منتشر کرده بود. ژوزف رابینو در لندن به دنیا
آمده بود اما پدرش ایتالیایی بود. وی در سال 1908 از بانک استعفا داد.
لازم به یادآوری است که این مقاله در
شرایطی منتشر شد که هنوز نفت ایران کشف نشده بود و قدرتهای استعماری اقتصاد ایران
را بیشتر از منظر دسترسی به بازارها و نیز جایگاه ارتباطیاش مورد توجه قرار میدادند.
در مقالهی حاضر، ابتدا از دیدگاههای
ژوزف رابینو رئیس بانک شاهنشاهی ایران و سپس دیدگاههای برخی سیاستمداران انگلیسی
وقت دربارهی جایگاه ژئواکونومیک ایران در اقتصاد شرق، ویژگیها و توانهای بالقوهی
اقتصاد ایران، رقابت انگلستان با روسیه و سایر قدرتهای استعماری برای دستیابی
به منافع تجاری در ایران آگاه میشویم.
همچنین این یادداشتها و پرسش و پاسخهای
همراه با آن بهروشنی نشاندهندهی پیآمدهای فعالیت استعماری در حوزهی تجارت
خارجی و فقدان نظامات مؤثر گمرکی در تضعیف تولیدات پیشهوران و فعالیتهای مستقل
تجار داخلی است. برخی از این پیآمدها را در قالب اعتراضات تجار در انقلاب مشروطه
و نیز کنشگریهای سیاسی ملیون ایرانی در دهههای بعد دیدهایم.
۱۳۹۷ شهریور ۲۲, پنجشنبه
۱۳۹۷ شهریور ۱۵, پنجشنبه
۱۳۹۷ شهریور ۹, جمعه
۱۳۹۷ شهریور ۴, یکشنبه
رقابت استراتژیک آمریکا و چین در دوران ترامپ - جایگاه ایران کجاست؟

۱۳۹۷ شهریور ۱, پنجشنبه
۱۳۹۷ مرداد ۳۰, سهشنبه
اقتصادی ویران نتیجهی تحریمها یا اثر ورشکستگی به تقصیر
این ادعا که جمهوری اسلامی هیچگاه از
تحریم ها در امان نبوده1 از اساس نادرست است ؛ جمهوری اسلامی که با کمک فعالانه ی
ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در ایران برای دست به دست دادن نمایندگان خمینی و سران
نادان و فاسد ارتش ایران، و سرانجام تسسلیم زبونانه ی آنان بوجود آمد در ابتدای
کار خود با هیچ تحریمی روبه رو نبود؛ به عکس، حتی به سرعت به رسمیت شناخته شد و
دولت آمریکا با دولت موقت بازرگان روابط حسنه ای نیز داشت. مشکلاتِ آن از زمانی
شروع شد که مشتی بیخرد بی مسئولیت، به خیال فتح خیبری جدید، به استظهار رهبر بیخرد
و بی مسئولیت شان، و با این شعار او که «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» از دیوار
های سفارت این قدرت بزرگ بالارفتند و کارکنان این سفارتخانه را به مدت 444 روز
گروگان گرفتند، و حزب توده و برخی از امضاء کنندگان کنونی نامه ی سرگشاده به
پومپئویا مسعود رجویبرای آنان کف زدند و آنها را به شدت عمل بیشتر علیه امپریالیسم
جهانخوار تشویق کردند و امثال بنی صدر با استفاده از استعفای بازرگان به نشانه ی
اعتراض به چنان هرج و مرجی، به وزارت و سپس ریاست جمهوری رسیدند . بله! از آن وقت
بود که همه ی دارایی هایی که ایران در دست دولت آمریکا داشت توقیف شد، دولت موقت
استعفا داد، جمهوری اسلامی ناچار شد با خفت و خواری و با میانجیگری الجزایر در شهر
الجزیره به مذاکره با «جهانخواران» بنشیند و برای آزادساختن تدریجی بخش های کوچکی
از دارایی های ملت ایران، با امضاءِ قرارداد الجزیره، به شرایط سخت و خفت باری تن
دردهد. بحران با عراق که با تحریکات روزمره ی خمینی و عوامل او در آن کشور، چنان
که برخی از جزئیات آن را در مقالات دیگری شرح داده ام، آغاز شده بود روز به روز
بالا گرفت و سرانجام جنگ با عراق آغاز گردید. از این زمان بود که رهبر عامی جمهوری
اسلامی و همکاران مبتذل او، که سودای خام رفتن به قدس از راه کربلا به رهبری نظامی
آقای بنی صدر را در سر می پروراندند، رفته رفته با طعم شکست و خواری در انظار بین
المللی و در چشم مردم ایران آشنا شدند و هر طور بود سرانجام خود را برای نوشیدن
جام زهر آماده کردند.
نسل کشی ایرانیان در کوران جنگ اول جهانی

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟
نوشته:مصطفی آبکاشک جغتای
نوشته ها، تحقیقات و مقالات متعددی تا
به حال در باره فاجعه «آدم سوزی» سینما رکس آبادان انتشار یافته است. برخی با دیدگاه
منفعت طلبانه، برخی ژورنالیستی و باری به هر جهت، برخی احساسی و کمتر منطقی، بسیاری
اتهام زننده، اما بسیار گیج کننده، اما تعداد اندکی با مدارک و تجزیه و تحلیل گفته
ها و نوشته ها و اسناد گوشه ای از داستان پر آب چشم و همچنان اسرار آمیز این فاجعه
را روشن کرده اند. مقاله بلند در زیر یکی از معدود نوشته ها است. نوشته بالا توسط
رفیق مصطفی آبکاشک جغتای از زندانیان سیاسی در رژیم شاه نوشته شده است. او در
آستانه انقلاب 1357 در بخش ساختمانی نیروگاه اتمی «دارخوین» مشغول به کار و در کمی
پس از انقلاب به همراه چند تن دیگر،از اعضای هیئت موسس «سندیکای مستقل کارگران
پروژه ای – فصلی آبادان و حومه» بود. سینما رکس آبادان از ساعت 21.30 شامگاه 28 مرداد 1357 با مردم تماشاچی درون آن
به آتش کشیده شد و تا ساعت 2 بامداد روز بعد می سوخت. در این آتش سوزی صدها نفر
جانشان را از دست دادند. رفیق مصطفی در سازماندهی مردم آبادان در دفاع از خانواده
های قربانیان آتش سوزی سینما رکس نقش بسزایی داشت. او از فعالین سرشناس کمونیست در
آبادان بود و در سال 1359 به سازمان وحدت انقلابی پیوست. رفیق مصطفی به خاطر فعالیت
در سندیکا و سابقه مبارزه سیاسی به عنوان کارگری کمونیست و سازماندهنده پس از
تقابل جمهوری اسلامی با نیروهای مبارز به شدت تحت تعقیب قرار گرفت و جانش به خطر
افتاد. پس از آغاز جنگ و مهاجرت به شهرهای شیراز و اصفهان، بسیاری از یارانش توسط
رژیم جمهوری اسلامی به زندان افتادند و قتل عام شدند. از جمله این یاران پسر خاله
اش رفیق ابراهیم غریب زاده بود که در سال 1360 در زندان شیراز تیرباران شد. رفیق
مصطفی نام یکی از فررزندانش را به افتخار او ابراهیم نامید. او سرانجام در سال
1363 به کمک رفقایش با نام مستعار و از طریق گذر از کوه به ترکیه گریخت. در آنجا
پس از چندی به عنوان پناهنده سیاسی به ایتالیا منتقل شد. در اوایل سال 1364 تحقیقات
خود از فاجعه سینما رکس آبادان را بر اساس مشاهدات دقیق خود از دادگاه سینما رکس و
اظهارات شاهدان عینی، تهیه و تنظیم کرد. در این نوشته نگارنده صرفا به تکمیل اسامی
و همچنین برخی اطلاعات دیگر در پایان نوشت، این مقاله تحقیقی آورده ام.
در آنجا به عنوان ناشناس این جزوه را
به دکتر باقر نصیرالسادات سلامی داد که برای انتشار آن بکوشد. آقای سلامی مترجم
کتاب «مصاحبه با تاریخ» اثر اوریانو فالاچی است و پس از انقلاب و در دوران وزارت
خارجه صادق قطب زاده، اولین سفیر ایران در ایتالیا شد. او در 25 خرداد 1360 در
واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داد و بین ایرانیان در ایتالیا از محبوبیت
و اعتماد خاصی برخوردار بود. رفیق مصطفی بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته
بود: «هرگونه که صلاح می دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید»، آقای
سلامی آن را به دست آقای ابولحسن بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره هفته نامه
انقلاب اسلامی در هجرت از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد.
دیگر با ماسک هم نمیشود نفس کشید، کمکم زنده به گور میشویم

به گزارش خبرنگار ایلنا، «زابل آلوده
ترین شهر جهان است»؛ بارها و بارها این جمله را از زبان مردم و مسئولان شنیده ایم
و برای چندمین سال متوالی تیتر یک رسانه های داخلی و خارجی شده است؛ حال آنکه این
آلودگی تنها مربوط به شهر زابل نبوده و پنج شهر شمالی استان یعنی زابل، زهک، هیرمند،
نیمروز و هامون را در برمیگیرد.
۱۳۹۷ مرداد ۲۷, شنبه
در روششناسی مبانی آزادی

۱۳۹۷ مرداد ۲۴, چهارشنبه
۱۳۹۷ مرداد ۶, شنبه
موافقت کُردها با تحویل دادن کنترل شهرهای سوریه به دمشق

به گزارش القدس العربی، منابع آگاه سوری
اعلام کردند که مسئولان ارشد حزب سوریه دموکرات (قسد) تحت حمایت آمریکا به دمشق
سفر کرده اند و در جریان مذاکرات صورت گرفته با مسئولان سوری به صورت اولیه با تحویل
دادن کنترل شهر الرقه و مناطق مسکونی گسترده در شهر الحسکه به این مسئولان موافقت
کرده اند.
دلايل خشکسالیهای جاری چیست؟

هند شاهد وقوع مکرر خشکسالیهایی بوده
که به مشقت دهقانی حاد انجامیده است. نوع هواشناسانه خشکسالی به علت کمبود بارندگی
برای یک مدت طولانی است که به کمبود آب سطحی جوی میانجامد. نوع آبشناسانه خشکسالی
زمانی اتفاق میافتد که لایههای آب و ذخاير آب در دریاچهها، مخازن و سفرههای
آب به علت عدم جایگزینی شدیداً کاهش مییابد. خشکسالی زراعی زمانی است که خاک به
علت پایین بودن میزان مواد ارگانیک، فرسایش ناشی از عوامل گوناگون و نبود درخت،
قادر به حفظ رطوبت نیست و ظرفیت آن برای نگهداری آب پایین است. تأثیر کلی انواع گوناگون
خشکسالی را میتوان در حال حاضر در هند دید. این صرفاً یک مشخصه اقلیمی نیست، بلکه
اغلب به علت فعالیت انسان مانند آبیاری بیش از حد، جنگلزدایی، فرسایش و انحطاط
خاک است.
۱۳۹۷ مرداد ۴, پنجشنبه
۱۳۹۷ مرداد ۳, چهارشنبه
انقلاب بدون انقلابيون

در حاشیهی تناقضِ بنیادینِ خوشبختی و فردیت/شورشِ خوشبختها و بدبختِ آسوده

حقیقت را می توان خرید؟ ماجرای قرارداد عربستان با روزنامه ایندیپندنت چیست؟

به نوشته این منبع، پس از مدتها تلاش برای تسلط یافتن بر رسانه های
عربی به ویژه شبکه تلویزیونی الجزیره قطر عربستان سعودی اکنون وارد مرحله جدیدی از
سلطه رسانه ای در خاورمیانه شده است که شامل غیرعرب زبانان است.
۱۳۹۷ مرداد ۲, سهشنبه
آمریکا؛ تغییر رژیم یا تغییر رفتار رژیم؟
دولت آمریکا به دفعات اعلام کرده که «تغییر رژیم» در برنامههای
آن جایی ندارد. تقریباً در هر بحثی که به ایران مربوط
بوده، هدف نهایی را «تغییر رفتار رژیم» عنوان کرده است. در مسیر دستیابی به تغییر
رفتار رژیم، دولت آمریکا ابزارهای فراوانی در اختیار دارد و البته از شواهد چنان
برمیآمد که تنها تکیه بر فشار اقتصادی و هماهنگی بینالمللی در نیل به هدف مذکور
مکفی خواهد بود.
۱۳۹۷ تیر ۲۸, پنجشنبه
تحریم، سقوط ریال و تورم به عنوان مقدمهی برجام دو
خروج آمریکا از
برجام و اعلام تحریمها بدون اجرائی شدن آنان بالا رفتن قیمت دلار را به همراه
داشتند. اما با اندکی دقت روشن میشود که رابطهی شکنندهی ریال و دلار (منبعد به
عنوان نماد تمام ارزها) اما فقط به تحریمها برنمیگردد. چرا که ما از یک سو بارها
شاهد سقوط جهشی ریال (برای مثال سه شوک ارزی طی سالهای ۷۴ – ۷۳ ، ۷۸-۷۷ و ۹۱ –
[1]۹۰) و از سوی دیگر شاهد سقوط مستمر «تدریجی» آن بودهایم. بنابراین باید دلائل
اقتصادی را ابتدا به ساکن مطمح نظر قرار داد، اما نه چون برخی از اقتصاددانهای که
در چارچوب مکاتبی نظیر لیبرال، نئولیبرال به مسئله میپردازند و بالا یا پایین
بودن این یا آن فاکتور (برای مثال میزان نقدینگی) را علت میدانند که برای یک تحلیل
وضعیت بلاواسطه و تلاطمهای کوتاه مدت و دورهای اهمیت دارد[2] و بدین ترتیب به
عوارض میپردازند و علل اصلی، ضعف مزمن و عمومی ریال و فرار از آن را لاپوشانی میکنند
که در تحلیل نهائی به مرتبه ایران در سلسله مراتب اقتصادی در جهان برمیگردند. با
دور شدن از چنین رویکردهائی آنگاه به ورشکستگی کل جمهوری اسلامی و نه این یا آن رئیس
جمهور، این یا آن فرد میرسیم که در طول ۴۰ سال تغییری در جایگاه پیرامونی ایران
در سلسلهمراتب جهانی ایجاد نکردهاند. ضعف و قوت یک ارز
اشتراک در:
پستها (Atom)